به گلگشت جوانانبه گلگشت جوانان یاد ما را زنده دارید ای عزیزانکه ما در ظلمت شب زیر بال وحشی خفاش خون آشامنشاندیم این نگین صبح روشن را به روی پایه ی انگشتر فرداو خون ما و خون ماو خون ما و خون مابه سرخی گل لالهبه گرمی لب تبدار بی دلبه پاکی تن بیرنگ ژالهبه گرمی لب تبدار بی دلبه پاکی تن بیرنگ ژالهریخت بر دیوار هر کوچه و رنگی زد و رنگی زدبه خاک تشنه ی هر کوهشما یاران نمیدانیدشما یاران نمیدانیدشما یاران نمیدانیدچه تب هایی تن رنجور ما را آب میکردچه لب هایی به جای نقش خنده داغ میشدولی ما دیده ایم اندر نمای دوره ی خودولی ما دیده ایم اندر نمای دوره ی خودحصار ساکت زندانکه در خود می فشارد نغمه های زندگانی راکه در خود می فشارد نغمه های زندگانی راو رنجی کاندرون کوره ی خود میگدازد آهن تنهاکسی از ما، نه پای از راه گردانیدکسی از ما، نه پای از راه گردانیدو نه در راه دشمن گام زدکسی نه پای از راه گردانیدو عشق از ماست، لای برگ های هر کتابی را میخوانیدو این صبحی که میخندد به روی بام هاتانو این نوشی که میجوشد درون جام هاتانو این نوشی که میجوشد درون جام هاتانگواه ماست گواه پایمردی های ماگواه عزم ما کز رزم ما جانانه تر شد